loading...
شهدای اسلام
erfan بازدید : 32 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (1)

        زندگي نامه برادر شهيد احمد شاهمرادي

شهيد بزرگوار احمد شاهمرادي در سال 1346  در خانواده اي كه عشق به ولايت و خداباوري در آن موج مي زد پا به عرصه هستي نهاد از همان آغاز كودكي مسجد را مأمن خود يافت و با همگام با تحصيل آشنايي با قرآن را وجهه همت خويش قرار داد . احمد بسيار پرجنب و جوش و دوست داشتني بود وي از كودكي به فرايض مذهبي و   ائمه اطهار عشق مي ورزيد او با معلمين و مسئولين آموزشگاه رابطه حسنه و متواضعانه و توأم با احترام داشت . شهيد در سنين نوجواني علاوه بر تحصيل علم و دانش اندوزي در كارهاي منزل و كشاورزي مرد كار خانواده بود اوقات فراغت خود را بيشتر در امور كشاورزي و فعاليت در پايگاه شهيد نجفوند سپري مي نمود با عنايت به اينكه وي هميشه مهربان و صبور بود ولي در مقابل اعمال خلاف شرع و غير اسلامي با منطق و استدلال به امر به معروف و نهي از منكر مي پرداخت او براي اولين بار در سن 15  سالگي در عمليات والفجر مقدماتي خاكريزهاي عشق را تجربه كرد او در همين عمليات و نيز در عمليات والفجر 8  مجروح گرديد ولي دست از نبرد برنمي داشت و بلافاصله پس از بهبودي نسبي به جبهه باز مي گشت چرا كه او دفاع از مرز و بوم را وظيفه خود            مي دانست و شهادت آرمانش بود وي همه را به تقوي و دينداري و دل نبستن به ظواهر دنيوي و گذشت و فداكاري توصيه مي نمود خدمت در جبهه حق عليه باطل را از بهترين ايام زندگي خود مي دانست وي لحظه اي از نماز و ذكر و ياد خدا غافل نمي شد . بين شهيد احمد شاهمرادي و شهيد الياس نجفي انس و الفت عجيبي برقرار بود آنها در تمام محافل مذهبي مانند دعا و نماز جماعت و رزم همراه هم بودند حتي در زمان شهادت كه تاريخ 3/11/65  در عمليات كربلاي 5  شلمچه هنگام بازپس گيري مواضع رزمندگان در كنار هم بر اثر اصابت گلوله هاي تيربار دشمن به آرمانشان نائل آمدند و شها دت  را با    آ غوش باز پذيرا گرديد و روز بعد پيكر مطهرش در جوار همرزمانش در گلزارشهداي گتوند آرميدند .       

 « روحش شاد و راهش پر رهرو »   

  

erfan بازدید : 3 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

          زندگي نامه برادر شهيد جمشيد افتخار

شهيد جمشيد افتخار در سال 1347 در محله بالاي شهر گتوند در خانه پدري و در كانون خانواده اي مذهبي پا به عرصه وجود نهاد . وي پس از پشت سر نهادن دوران كودكي ، جهت  آغاز دوران تحصيلات خود ، وارد دبستان پهلوي سابق (شهيد استاديان كنوني) مي شوند .  دوره ابتدائي جمشيد مصادف است با اوج گيري اوضاع انقلاب ، و او هم در حّد وسع خود ، در زمينة پخش اعلاميه هاي امام به فعاليتهاي انقلابي مي پردازد . بعد از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي جمشيد فعاليتهاي خود را بيشتر كرده و در پايگاه مسجد محل بطور مرتب در تمام كلاسهاي عقيدتي حضوري چشمگير و مداوم از خود نشان مي دهد بطوريكه خود او هم كلاس قرآن داير مي كند و به بچه ها تعاليم قرآني را مي آموزد .

 

جمشيد بعد از اتمام دورة ابتدايي وارد مدرسة راهنمايي شهيد نواب صفوي مي شود . دورة راهنمايي شهيد همزمان است با شروع جنگ تحميلي ايران و عراق ايشان پس از موفقيت در سال اول و دوم وارد كلاس سوم راهنمايي شدند ، از لحاظ درسي واقعاً داراي هوش بالا و زكاوت خاصي بودند . نمرات ايشان در سال اول و دوم راهنمايي و ممتاز بودن او در تمام دوران تحصيلي گواه و شاهد خوبي بر اين مدعاست . اما از آنجايي كه مردان خدا هيچ وقت ، هيچ انگيزه اي را بالاتر از جهاد و دفاع از خاك و حكومت اسلامي نمي دانند . جمشيد نيز تمام  انگيزه هاي شخصي خود از قبيل درس خواندن را رها مي كند و به نداي « هل من ناصر ينصرني » حسين زمان لبيك وفا سر مي دهد و عازم جبهه هاي نور مي شود و در جبهة شوش مستقر و در عمليات فتح المبين شركت مي نمايد . بعد از اتمام عمليات جمشيد به شهر زادگاهش برمي گردد و فعاليتهاي خود را در بسيج بطور رسمي شروع مي كند . تمام كساني كه با روحيات اين شهيد سعيد آشنايي كامل داشتند به صراحت تمام گفتند كه ايشان بعد از برگشت از جبهه از لحاظ روحي و اخلاقي خيلي فرق كرده و داراي سيمايي نوراني  و اخلاقي متواضع و بسيار ساده شده بود آنقدر به افتادگي با اطرافيان برخورد مي كرد كه   انسان  را شرمندة خود مي شد . آري مگر مي شود مردان خدا جهاد اكبر را رها كنند و اول به جهاد اصغر بپردازند . آنان اول در جهاد با نفس خويش پيروز شده بودند كه در جهاد اصغر كه جهاد و پيكار با دشمن بيروني است سرافراز و پيروز شدند . جمشيد داراي خصوصيات اخلاقي  و معنويت خاصي بود . او احترام به پدر و مادر را بر تمام كارهايش در اولويت قرار مي داد . با بزرگان به افتادگي و خشوع و با بچه ها و كوچكترها به مهرباني و خوشرويي برخورد مي كرد . در كارهاي خانه به افراد خانواده بخصوص به مادرش كمك مي كرد . وي بعد از مدتي فعاليت در بسيج سپاه گتوند براي دومين بار در سال 61 به جبهه هاي حق عليه باطل عزيمت مي كند و در عمليات ظفرمندانه بيت المقدس شركت مي كند و بعد از فتح و آزادسازي شهر خون ، (خرمشهر) دوباره به شهر خود برمي گردد و به فعاليتهاي خود در بسيج ادامه مي دهد و پس از مدت كوتاهي در تاريخ 14 رمضان 1361 براي سومين بار به جبهه اعزام مي شود و در عمليات رمضان در منطقه كوشك شركت مي نمايد و سرانجام در تاريخ 8/5/61 در اثر اصابت تركش خمپاره به ناحية سر و صورت به درجه رفيع شهادت نائل آمدند .                         « يادش گرامي و راهش پررهرو باد »

erfan بازدید : 2 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

   وصيت نامه برادر شهيد اردشير جعفري

والعصر ان الانسان لفي خسر الا الذين امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر     

 قسم به عصر كه انسان همه در خسارت و زيان است مگر آنانكه به خدا ايمان آورده و نيكوكار شدند و به درستي و پايداري در دين يكديگر را سفارش كردند ( قرآن كريم ).

با درود و سلام بر امام زمان (عج) و با درود بي پايان بر امام امت و امت شهيدپرور ايران و سلام بر شهيدان از صدر اسلام تا كنون .

 

چند كلمه اي بعنوان وصيت به تمام امت خوبم مي كنم كه من كوچكتر از آن هستم كه به اين امت شهيدپرور وصيت كنم . اول اينكه خدايا تو را شكر ميكنم كه مرا هدايت كردي و تو را سپاس مي گويم كه مرا در اين راه خير راهنمايي كردي و اما اي مردم شما فكر مي كنيد كه براي چه زندگي مي كنيد ؟ غير از آزمايش و امتحان ؟ پس بدانيد روز قيامت هست و در آنجا پاداش و كيفر خوبي و بدي اين دنيا را كه خواهيد ديد . پس پدر و مادرم شما خوشحال باشيد كه فرزندتان به جبهه رفته است كه اگر سعادت داشته باشم به خداي خودم مي پيوندم و شما هم در اين دنيا و هم در آن دنيا در پيش روي پيامبر اسلام و خداي تبارك و تعالي روسفيد هستيد . و اي كسانيكه در روز عاشورا مي گفتيد كه ايكاش ما هم در كربلا مي بوديم تا امام حسين را كمك كنيم ، امروز همان روز است و بايد به نداي امام لبيك گفت . من خودم فكر كردم كه لبيك به امام گفتن ، لبيك به امام حسين (ع) گفتن است و هيچ فرقي ندارد و اي كسانيكه هميشه بر ضد امام و اسلام حرف مي زنيد خيال نمي كنيد كه در آخرت بايد جواب خدا را بدهيد ؟ پس گوش به حرف ولايــت فقيــه بدهيد اگر گوش به حرف ولايت نكنيد وبه احكام اسلام عمل نكنيد مسلمان نيستيد و دروغ مي گوييد و اي مردم شهداء را از ياد نبريد و از خون شهداء پاسداري كنيد و اي پدر و مادرم ناراحت نباشيد مگر من از علي اكبر حسين بهتر هستم و در آخر از مردم مي خواهم كه به حرف امام كه همان وحدت و اتحاد است گوش بدهند تا پيروز بشوند انشاءالله كه اي پدر و مادرم من مي دانم كه شما خيلي براي من ناراحت هستيد بايد بدانيد كه اســـلام عــزيزتر است ، ديگر عرضي ندارم فقط امام را دعا كنيد و براي من ناراحت نباشيد و گريه نكنيد اگر مي خواهيد گريه كنيد بر امام حسين (ع) گريه كنيد و وصيت من كامل نيست. وصيتنامه هاي شهداي ديگر را هم بخوانيد كه همان وصيت من است .

erfan بازدید : 2 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

               مرگ بر شاهین نجفی

از دست زمانه تیر باید بخوری

بس غصه ی نا گزیر باید بخوری

ملعون تو کجا و دشمنی حیدر

بچه تو هنوز شیر باید بخوری

پایگاه خبری شیعه آنلاین نیز برای کشتن «شاهین نجفی» مبلغ 100 هزار دلار جایزه تعیین کرده است. این مبلغ توسط یک بانی خیر از یکی از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تأمین شده است. 
به گزارش شیعه آنلاین، «شاهین نجفی» خواننده ایرانی مقیم آلمان که اخیرا آهنگی به شدت توهین آمیز به امام هادی علیه السلام روانه بازار کرده، به شدت خشم عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را بر انگیخته و قلبشان را به درد آورده است. 

در پی انتشار این آهنگ توهین آمیز، حضرت آیت الله شیخ «لطف الله صافی گلپایگانی» از مراجع عظام تقلید شیعه، با صدور فتوایی حکم جسارت کنندگان به امام هادی (ع) را اعلام کرد. 

بر همین اساس حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در پاسخ به استفتائی در مورد توهین به ائمه و به ویژه امام هادی علیه السلام، فرمود: چنانچه اهانت و جسارت به حضرت نموده باشد مرتدند.

همچنین در استفتائی که از آیت الله مکارم شیرازی شد با نام بردن از شاهین نجفی خواستند نظر معظم له

را در خصوص مقابله ی شیعیان با این ملعون را بدانند ایشان این چنین پاسخ دادند :

هرگونه اهانت به مقام شامخ امامان معصوم (علیهم السلام) و توهین آشکار به آنها اگر توسط فرد مسلمانی صورت گیرد موجب ارتداد است و اگر توسط غیر مسلمانی باشد داخل در عنوان سابّ النبی(ص) (توهین به ائمه) است.


erfan بازدید : 2 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

اولین شهید دفاع مقدس کیست؟

 

.
شاید شما هم گاهی با خود فکر کرده اید که اولین شهید دفاع مقدس در جبهه چه کسی است. این سوال به طور طبیعی چند پرسش دیگر هم ایجاد می کند ...
 
 

شاید شما هم گاهی با خود فکر کرده اید که اولین شهید دفاع مقدس در جبهه چه کسی است و یا شاید از دوست یا کسانی که دستی در موضوع دارند این را پرسیده باشید. این سوال به طور طبیعی چند پرسش دیگر هم ایجاد می کند، کجا و چطور شهید شده؟ اهل کجاست؟ چگونه شخصیتی دارد؟ شغل و نقش او در دفاع مقدس چه بوده؟

 اولین شهید دفاع مقدس «ایرج دستیاری» نام دارد و از شهر امیدیه است.

آنچه در پی می آید گوشه ای از زندگی اولین شهید دفاع مقدس کارگر بسیجی شهید ایرج  دستیاری می باشد که جانش را در راه پاسداری از ارزشهای والای انقلاب و دفاع از کیان و ناموس وطن همچون سایر عاشقان و ولایتمداران هشت سال دفاع مقدس تقدیم مقتدا و رهبرش نمود تا بدین سان روشنی بخش راه تمام کارگران در عرصه سازندگی و پیشرفت و توسعه این ملک پهناور و سربلند اسلامی باشد :

شهید ایرج دستیاری از همان دوران کودکی انسانی اجتماعی و مسئولیت پذیر بود و سعی می کرد نسبت به اطرافیانش احساس مسئولیت داشته باشد . شهید فردی معتقد بوده و نسبت به اقامه نماز اول وقت و انجام واجبات شرعی اهتمام و توجه خاصی داشت.اوبه ورزش خصوصا فوتبال علاقه وافری داشت و به عنوان یکی از دروازه بان های مطرح منطقه امیدیه زبانزد همه ورزشکاران بود و در باشگاه های شاهین ، بانک ملی و استقلال بازی می کرد . به دلیل حضور در میادین ورزشی افراد با سلایق و گرایش های مختلف گرد ایرج جمع می شدند و شهید سعی می کرد همچون شمعی در میان جمع عامل وحدت همه جوانها باشد تا بتواند با جذب نوجوانان و جوانان منطقه امیدیه به ورزش آنها را از بلاهای اجتماعی دور سازد.

ایرج به عنوان پسر ارشد خانواده مجبور گردید در سال دوم دبیرستان به دلیل شرایط اقتصادی خانواده موقتا ترک تحصیل نماید و برای کار دریکی از شرکت های خصوصی وابسته به شرکت نفت مشغول شود . برای پیشرفت در محیط کاری به مدت 4 ماه با هزینه شخصی یک دوره تخصصی تکنسینی برق را در شهر اصفهان پشت سر می گذارد و به دلیل شرایط سنی راهی خدمت سربازی می شود . دوران آموزشی خدمت سربازی به پادگان دژ در خوزستان منتقل شده و درهمین مقطع نیز موفق به یادگیری و آشنایی کامل به زبان عربی می شود .

موفق گردید در یکی از شبها یک از نیروهای ضد انقلاب را دستگیر نماید که پس از انجام بازجویی به سپاه خرمشهر تحویل داده شد و در بازجویی بعمل آمده مشخص شده که عامل بمب گذاری در چهار راه امام بوده که منجر به شهادت یک زن باردار و کودکش شده است.


مبارزات انقلابی :

با شکل گیری کمیته از ابتدای پیروزی انقلاب شهید به همراه نیروهای مخلص انقلابی مسئولیت حفاظت از مسیر لوله های نفتی و چاه های نفت منطقه آغاجاری را بر عهده گرفتند و از ساعت 10 شب تا 6 صبح به مدت 6 ماه این وظیفه را با موفقیت به انجام رساندند. شهید ایرج دستیاری در آبان 1358 به عضویت نیروی مقاومت سپاه امیدیه و آغاجاری در آمده و دوره های مختلفی را زیر نظر سردار شهید غیور اصلی و سایر همرزمانش در اهواز پشت سر می گذارد. سپس به منطقه باشت در استان کهگیلویه و بویر احمد اعزام و پس از مدتی به دلیل لیاقت ها و هوش ذاتی و نظامی که از خود نشان می دهد به عنوان مسئول گروه اعزامی انتخاب می شود. سال 1359 در منطق شلمچه و خط مرزی با کشور عراق تحرکاتی از سوی گروه های معارض و ضد انقلاب گزارش شد که عوامل آنها مقادیر زیادی اسلحه و مواد انفجاری را وارد منطقه می کردند. لذا شهید دستیاری به همراه جمع دیگری از جوانان منتخب سپاه پس از پشت سر گذاشتن، یک دوره پیشرفته نظامی و تکاوری به عنوان سرگروه یکی از گروههای اعزامی به نوار مرزی و پاسگاه خیَن انتقال می یابند.

شهید ایرج دستیاری


حضور فعال و اثر گذار در روزهای نخستین دفاع مقدس :

پس از حضور در مناطق مرزی شلمچه و در مدت کمی شهید ایرج دستیاری اقدام به شناسایی محل های نفوذ عناصر ضد انقلاب کرده و با توجه به آشنایی و تخصص شهید بعنوان تکنسین برق و هوش ذاتی و نظامی وی سبب گردید با مشورت شهید جهان آرا و دیگر همرزمان وی در سپاه خرمشهر خط آتشی از مواد انفجاری به طول 4 کیلومتر در طول خط مرزی ایجاد کند ک با احداث آن موفق گردید در یکی از شبها یک از نیروهای ضد انقلاب را دستگیر نماید که پس از انجام بازجویی به سپاه خرمشهر تحویل داده شد و در بازجویی بعمل آمده مشخص شده که عامل بمب گذاری در چهار راه امام بوده که منجر به شهادت یک زن باردار و کودکش شده است. بعد ازاین مسئولین سپاه خرمشهر که فرماندهی آن را شهید جهان آرا بر عهده داشت متقاعد گردید با تکمیل طرح شهید دستیاری، اقدام به تقویت و تداوم این خط دفاعی کرده و کنترل جامع تری با توجه به امکانات آن زمان نیروی سپاه در منطقه داشته باشند. که برهمین اساس تجهیزات انفجاری بیشتری در اختیار تیم که مسئولیت آن را شهید دستیاری بعهده داشت قرار می گیرد.
لحظه شهادت « وداع با برادر و همرزمان» :

شهید مورخ 20/6/59 به همراه برادر کوچکتر خود بیژن دستیاری و سرهنگ پاسدار حاج احمد سلحشور فر، مشغول چینش مواد انفجاری در طول خط مرزی بودند در این لحظه شهید با توجه به آگاهی و اشرافیتی که به خطرات مواد انفجاری داشتند از همراهان خود درخواست می کند از محل دور شده تا آخرین چاشنی را بازرسی و خط را آماده نماید که ناگهان یک از تله ها در اثر ریزش خاکریز منفجر و شهید در اثر شدت موج انفجار به درون نهر خیَن پرتاب می شود و در اثر وجود درگیری در منطقه پیکر مطهرش تا یک هفته مفقود می گردد که پس از گذشت یک هفته در کنار اسکله خرمشهر شناسایی و پیکرغرق به خونش به زادگاهش شهر امیدیه انتقال داده می شود.

بازگشت پیکر شهید ایرج دستیاری آن چنان تحولی در منطقه به وجود آورد که سبب گردید بار دیگر آحاد مردم شهر امیدیه حول آن شمع فروزان جمع شوند و جوانان سلحشور شهر فوج فوج تقاضای عضویت در سپاه امیدیه و آغاجاری را می نمودند

بازگشت پیکر شهید ایرج دستیاری آن چنان تحولی در منطقه به وجود آورد که سبب گردید بار دیگر آحاد مردم شهر امیدیه حول آن شمع فروزان جمع شوند و جوانان سلحشور شهر فوج فوج تقاضای عضویت در سپاه امیدیه و آغاجاری را می نمودند. هم اکنون پیکر مطهر کارگر بسیجی شهید ایرج دستیاری به همراه سایر شهدای خوزستان در گلزار شهدای اهواز در خاک آرمیده و میزبان تمامی مردم ولایتمدار این خطه دلاور خیز می باشد. آری بازگشت هر یک از شهیدان و پاسداشت یاد و خاطره هر یک از آنان برگ زرین دیگری را در دفتر خاطره های نسل های انقلاب ثبت خواهد کرد.




erfan بازدید : 25 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

بسم‌الله‌الرحمن الرحيم

درود خداوند متعال بر تو باد اي رهبر عالي قدر و بزرگوار سلام شهيدان ايران ...حسين جان! جوانان ما در جبهه‌ها به ياد تو سينه‌هاي خود را جلوي گلوله‌هاي سبك و سنگين قرارمي دهند و...



... جان خود را مي‌دهند پروردگارا من مي‌دانم تو ما را خلق كردي و تو به ما جان داده‌اي....خداوندا مرا ياري كن اگر تو ياري نكني ياوري جز تو ندارم و اي مردم مسلمان اين خون پاك شهيدان است كه پيچ و خم قلاب را صاف و هموار مي‌كند كه شايد با ريخته شدن اين خونهاي پاك كساني كه در ناداني هستند بهراه الله نماينده شوند و از شما مردم مسلمان و دوستان و آشنايان تقاضا مي‌كنم كه با انقلاب به حالت سستي برخورد نكنيد انقلاب هدف بزرگي را دنبال كرده است و از شما مي‌خواهم كه جلوگيري از فرزندان خود نكرده و بگذاريد راهي راه مي‌خواهند بروند و اگر كسي مانع از رفتن فرزندش به جبهه‌هاي جنگ شود به خدا قسم مسئول است..... خدايا تو را شكر مي‌كنم كه به من قدرت تشخيص حق از باطل را دادي و خدايا تو را شكر مي‌كنم كه رهبرم را شناساندي كه به من چنين پدر و مادري دادي خدايا تو را شكر مي‌كنم كه مرا در ناداني نميراندي مادر عزيزم مي‌دانم كه شما را اذيت كردم و براي شما نتوانستم فرزند خوبي باشم.... بعد از مردن من حجله‌اي براي من مگذاريد چون درنزد خدا هيچ ارزشي ندارد گل بر سر قبرم نياوريد چون اين گلها بعد از 2 يا 3 روز پلاسيده مي‌شوند مرا در بهشت‌زهرا (س) دفن كنيد. 

erfan بازدید : 5 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)
                                    
                                          

نام و نام خانوادگی : علیرضا پورنرگس دزفولی
نام پدر : علی بخش
تاریخ تولد : 1336
محل تولد : کوتیان
نام عملیات : رمضان
تاریخ شهادت : 1361/4/28
مزار مطهر : گلزار شهدای شهر صفی آباد
در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد 5برادر و 2خواهر داشت و فرزند ارشد خانواده بود و تکیه گاه پیری پدر و مادر ولی با تقدیم خون خود به انقلاب اسلامی و اسلام زودتر از پدر و مادر به دیار باقی شتافت عاشق امام و انقلاب بود و زمانی که فهمید که امام خمینی (ره)به ایران آمده برای براندازی شاه در حالی که تازه ازدواج کرده بود به عشق امام خود به تهران رفت با امام خود بیعت نمود .
وصیت نامه ی شهید علیرضا پورنرگس

ده سال قبل از هجرت ، پیغمبری مبعوث شد و خداوند بوسیله جبرئیل ، برای هدایت مردم ، رهنمودهایی برای پیغمبر (ص) فرستاد که روی هم رفته قرآن کریم به دست پیغمبر (ص) تکمیل گردد و پیغمبر (ص) دین خود را اسلام معرفی گردانید.از آنجا که تمامی قبایل از عرب و فارس گرفته تا دیگر اقشار گیتی را جهل و نادانی و استعمار و بردگی برگرفته بود ، بر علیه او قیام کرده و اورا بسیار مورد اذیت و آزار قرار می دادند تا اینکه جنگهای بسیار زیاد و گسترده ای را به پیغمبر ( ص ) تحمیل نمودند .
از آنجا که تعدادی به ظاهر قلیل اما بسیار شکیبا و با ایمان به وحدانیت خدا در رکاب پیغمبر (ص) جنگیدند و شهید شدند  امام هنوز پیغمبر (ص) یاران کمی چون علی (ع) را داشت و کفار زیاد بودند و هنوز حکومت اسلام در جهان کامل نشده بود.
پیغمبر (ص ) جهان را بدرود گفت و علی (ع) را به جانشینی خود انتخاب کرد. علی (ع) نیز برای تحقق حاکمیت عدل اسلام و نابودی ظلم و فساد ، رنجهای بسیار کشید و با مکر و حیله بسیار زیاد کافران زمان ، مقابله کرد و جنگید و یاران زیادی را از دست داد و در راه قرآن و اسلام و گرفتن حق دیگران از تمکاران ، شهید شد و فرزندان با ایمان خود را به جانشینی خود انتخاب کرد.
فرزندان او چون حسن و حسین (ع) و دیگر فرزندانش ناخدای انقلاب سرخ شدند و یکی پس از دیگری راه خود را به نحو احسن طی نمودند.
چهارده قزن از زمان رسالت پیغمبر (ص) تا زمان خروش خمینی بت شکن می گذرد، اما تا کنون هرچند جهل و مکر و زور و بندگی و بردگی زیاد است ولی یارانی چون سلمان ، ابوذر و عمار (ع) آنچنان زیاد هستند که یک لحظه قرآن و اسلام پیغمبر (ص) به رهبری امام خمینی تنها نخواهد ماند. از زمان پیغمبر (ص) تا زمان خمینی کبیر یک انقلاب بوده ، اکنون انقلاب سرخ تشیع بوی پیروزی میدهد.
برادران عزیز! اسلام احتیاج به خون دارد و شما هم با اهدای خونتان اسلام و قرآن را یاری کنید ، خون گرم جوشان از طنین یک امت ، آن هم یک امت مسلمان ، امتی که ایثار دارد ، اسارت ندارد. برادران مسلمان ! کفر ، با اینکه می داند که کفر است ولی می جنگد و کشته می شود ، ما که برای اسلام و برپایی عدل الهی میجنگیم پس ترس معنی ندارد ، من یک سرباز به تمام معنی نبودم زیرا سربازان اسلام خصوصیاتی دارند که من ندارم.
ای وای بر کسی که از این آزمایش بیرون نیاید و اما به تهی دستان و مستمندان از نظر مادی کمک بسیار بنمایید و فرمان بزرگ مرد اریخ اسلام ، خمینی بت شکن را اطاعت کنید؛ آن هم در عمل ، نه فط در شعار.
به خدا قسم دست بیعتی را که به امام خمینی داده اید ، اگر همچنان ادامه دهید - که انشاءالله ادامه خواهید داد- شما هم در احد و خندق و صفین دررکاب پیغمبر (ص) و علی (ع) جنگیده اید.
برادران ! ما برای ملیت کشور و زر زور خویش نجنگیده ایم و کشته نشده ایم . ما برای اینک زریشه ظلم و فساد را از بین ببریم و از زمین بر کنیم و حاکمیت اسلام را تحقق بخشیم جنگیده ایم و شهید شد ایم . از تمامی دوستان می خواهم که اگر در گذشته از من ناراحتی دیده اند مرا برای رضا خدا ببخشند. دیگر عرضی ندارم ، فقط امام را تنها نگذارید.
erfan بازدید : 3 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

((احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا وهم لا يفتنون ))

آيا مردم گمان كرده اند كه رها مي شوند بعد از اينكه بگويند ايمان آورديم  و آزمايش نمي شوند .

اين نوشتن بخاطر  خواندني تنها نه احساساتي برخورد كردن است اميد است كه خداوند تبارك و تعالي كه عميقاً به آن نگريسته شود به قول حضرت علي (ع) دنيا در نظر من از آب بيني بز ماده هم پست تر است ديگر باين نمي ماند كه انسان به آن چسبيده و خداوند را رها سازد اين اصل دشمني است بايد براي اينكه قلب از ايمان پر شود دل از دنيا بر كند اگر دل از آن بريده نشد ايمان به نزديكي قلب هم نخواهد رسيد استاد مطهري هم مي فرمايد دنيا شما را گول نمي زند شما گول دنيا را نخوريد تمام آنچه كه تحت اخلاقي است و بخصوص رهنمودهاي نهج البلاغه همه براي كساني است كه در حكومت اسلامي مسؤليت دارند . بدانيد به قول امام سجاد (ع) دنيا از بين رفتني است و آخرت بسوي ما مي آيد هر كدام فرزنداني دارد ما بايد از فرزندان آخرت باشيم  .

سرانجام دنياي هر كس چند متر پارچة سفيد است و دو زميني كه گود مي شود .پس مواظب باشيد تا جلوي چشمان شما را نگيرد و كرتان نسازد زبانتان را از حرف حق باز ندارد در هر كاري حزب الهي برخورد كنيد چون نياز جامعة اسلامي به اين است كه همه در حزبي باشيم كه خداوند تشكيلاتي آن را و اساسنامة آن را در قرآن آورده است و اگر به آن وارد شود ( الا حزب الله هم الغالبون ) منافقان را سركوب كنيد حتي اگر با چهرةدوست آمده باشند كه چهرة منافقان بيشتر همين طور است به فرمودة امام امت توجه كنيد افرادي ظاهر الصلاح اسلام شناس نشوند و شما را منحرف كنند كه اگر چنين افرادي شما را بدر ببرند حزب الله تضعيف مي شود .

نه به جوهاي كاذبي كه به نفع شماست دل خون باشيد ونه به جوهاي كاذبي كه به ضرر شماست . از هيچكدام نهراسيد خط مكتبي همان صراط مستقيم را پيش روي خود قرار دهيد . اگر رضاي خدا را ملاك دهيد حقي كه هم ولو بر عليه خودتان باشد و يا دوستان و يا همسايگان يا كسي كه قدرت داشته باشد اين رضاي خداوند همه را در ديدگان آسان مي كند از ولايت فقيه پشتيباني كنيد روحانيت متعهد را هميشه راهنماي خويش بگيريد راضي نيستم منافقان و كساني كه با دولت اسلامي بد هستند يعني در نهايت با ولايت فقيه بدند چه در تشييع جنازه ام وچه در تشييع جنازه ام وچه در مراسم ديگر شركت كنند در اين مورد هم برخورد حزب الهي نمائيد چون در دنيا بديشان با من ، به حالم تاثير نداشتند  و ‎آنها (منافقان ) بايد در شهادتم عزا بگيرند نه به خاطر اينكه طاهر شهيد شده است و ناراحت شدهاند  بخاطر اينكه با شهادت  افرادي مانند طاهر بر دل ‎آنها ندا خواهد رسيد و سلاحش را بدوشخواهند گرفت و نشانه خواهند كرد آنهايي را كه با اسلام بد هستند .

از خانواده ام تشكر مي كنم كه در همه حال چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب نه تنها بر سر راهم مانعي نبودند بلكه مشفق بوده اند مادرم نمي گويم گريه نكن چرا كه اگر چند روزي مرا نمي ديدي ناراحت مي شدي حال كه ديگر مرا نمي بيني مي دانم بسيار ناراحت مي شوي ولي انتضار دارم كه بسيار صبور باشي و خود را مثل مادر ساير شهدا، حساب كنيد .

ضمناً وصيتنامه ام را در حالي كه جنازه ام را در سپاه مي كذارند در جلوي سپاه بخوانيد تا بفهمند كه لباس سپاه را كه به تن كرده بودم متعهد بودم در قبالش مأموريتم را به پايان رساندم و مسئوليت را به برادران ديگر مي سپارم و آنرا يا برادر عوض بخواند و يا يكي از دوستان متعهد مكتبم بخوانند .

از حركت ناسيونا ليستي خودداري كنيد كه اگر چنين باشد ناسيو ناليستها مسلمان نيستند طالب امام جمعه باشيد كه امام جمعه مي تواند مشكلات را حل نمايد . كتابهايم را به كسي بدهيد كه مي خواهد راه فقاهت را ادامه دهد واز خانواده ام مي خواهم كه پسر برادران و پسران خواهرانم را به طلبگي و بعضي هايشان را به ارگانهاي انقلابي ، بخصوص سپاه بفرستند .

كساني كه در گناهان اسرار دارند وآنها را ترك نمي كنند بر سر قبرم نيايند منافقان كور دل پست هم حق ندارند چه به خانه مان وچه در مجالس ختم و راهپيمايي و چه در سر قبر حضور پيدا كنند .

erfan بازدید : 29 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

وصیت نامه شهید شاهرخ کریمی

 

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفآ کآنهم بنیانٌ مرصوص (سوره صف آیه 4)

خداآن مومنان را که در صف جهاد با کافران مانند سد آهنین همدست و در عهد،با وفا و پایدارند بسیار دوست دارد.

با یاد خدا و برای رضای خدا جمله ای به عنوان وصیت به شما امت حزب الله و همیشه در صحنه عرض می نمایم،هر چند که دیگر جای هیچ گونه سخنی باقی نمانده است و دیگر حجت بر همه تمام شده است،ولی لازم می بینم که چند جمله با شما امت حزب الله سخن بگویم.

نمی دانم چگونه آغاز کنم،دستم می لرزد،قلم می لرزد،دفتر از زیر دستم می لرزد، می ترسم که باعث غرور برای خودم بشوم،احساس می کنم که دیگر باید از این دنیای فانی رخت برکنم و به سوی معشوقم پرواز کنم،احساس می کنم که دیگر ماندن در این دنیا جای ما نیست و باید پیش عزیزان دیگر بروم چون این دنیا ارزش ندارد و محل ارزش ها جهان آخرت استو باید خواه ناخواه از این جهان رفت پس چه نیکوست که انسان خود به سراغ اعمال خود برود و ببیند که چه انجام داده است و چه نیکوست که انسان خود به استقبال مرگ برود،مرگ که حتمآ به سراغش می آید و هیچ گریزی از آن نیست.به درستی که این دنیا محل آزمایش است و ما برای انجام تکلیف الهی آفرید شده ایم وآن فرد در روز می تواند در روی اهل بیت نگاه کند که در راه آنان قدم برداشته و یقینآ راه شهیدان راه انبیا می باشد و خداوند نیزچنین افرادی را به سوی خود می بردچون محل واقعی در آن جهان می باشد و در آنجاست که حق مظلوم از ظالمان گرفته می شود و به حساب ها رسیدگی می شود. وصیت من به شما خواهران و برادران این است که بیایید و تقوای الهی را پیشه ی خود کنید که تنها راه سعادت شما همین تقوا و ایمان به خداست و به شما جوانان توصیه می کنم که فقط خدا را در نظر بگیرید و کارها یتان را برای رضای او انجام دهید که این راه سعادت و پیروزی است و در راه خدا جهاد کنید که بلند قله ی اسلام،جهاد در راه خدا است و از شما    می خواهم که به سخنان این پیر جماران و امام امت گوش فرا دهید و به فرامین او عمل کنید و قدر این رهبر عزیز را بدانید و گرنه بسیار در اشتباه بزرگی هستید و من خدای را شکر می کنم که مرا از وجود چنین رهبری بهره مند نمود و خدای را شکر می کنم که مرا بسوی خود هدایت نمود.

والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبیلنا

کسانی که در راه ما جهاد می کنند از راه هایی آن ها را هدایت می کنیم

از شما جوانان می خواهم که دنباله رو راه شهیدان باشید و به وصایای انها عمل کنید و ببینید که آنها چگونه زیستند  و چگونه نیز به سوی معشوقشان رفتند و چگونه زیستن و مردن را از آن ها درس بگیرید و همیشه به یاد خدا باشید تا قلب هایتان آرام بگیرد تا از گناه مصون باشید و همیشه زندگی جاودانه اخروی را در نظر بگیرید و به یاد مرگ و معاد باشید ولی در خلاصه توصیه من به شما کسانی که دل به دنیا بسته اید و به این چند روزه ی دنیا دل خوش کرده اید این است که بیایید توبه کنید و در صراط مستقیم الهی قرار بگیرید که خداوند به لطف خود توبه کنندگان را می بخشد و از شما می خواهم که فریب این دنیای فانی را نخورید و یقین بدانید که این رفتنی است و تنها چیزی که در روز محشر می تواند شما را نجات دهد اعمال شماست .

وصیتی به پدر و مادر و برادر و خواهرانم

از شما پدر و مادر عزیزم می خواهم که ار کرده های من در گذرید و به بزرگواریتان مرا ببخشید چون شما حق بسیاری به گردن من دارید و من ادا نکردم به خدا قسم     می دانم که چقدر برای شما سخت است ولی زمان اسلام است و موقعیتی است که خون شهیدان صدا می زند که برخیزید از این رو من نیز به گفته ی شهدا و به پیام امام عزیزمان عمل نموده ام و به جبهه رفتم و از شما می خواهم که برای رضای خدا صبر کنید که خداوند صابران را دوست دارد و از شما می خواهم که به برادرم حسین حسین وار بودن وبه خواهرانم زینبی بودن را بیاموزید.

وصیتی به هم کلاسی هایم

سفارش من به شما این است که در سنگر درس و مدرسه بسیار کوشا باشید و کارهایتان را برای رضای خدا انجام دهید، گوش به فرمان امام باشید و به حرف منافقین گوش ندهید.

وصیتی به برادران پایگاهها و برادران پایگاه شهید نوری پور

توصیه من به شما عزیزان این است که در این سنگر بسیار فعال باشید و این سنگر را از دست ندهید همیشه منافقین را در نظر داشته باشید  برای رضای خدا بسیارفعال تر باشید و نگذارید که منافقین در شما رخنه کنند و همیشه خداوند تبارک وتعالی را در نظر داشته باشید که خداوند با شماست.

erfan بازدید : 3 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

 

زندگی نامه:

 

سید على حسینی خامنه‌اى فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌ و المسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در فروردین ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سید جواد خامنه‌اى هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینى، بسیار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خیلى پارسا و گوشه‌گیر [...] زندگى ما به‌سختى مى‌گذشت. من یادم هست شب‌هایى اتفاق مى‌افتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهیه مى‌کرد. [...] آن شام هم نان و کشمش بود.» 
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند: 
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.» 
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.
در حوزه علمیه
ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند. 
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند». 
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.
 در حوزه علمیه نجف اشرف
آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند.
 در حوزه علمیه قم
آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند: 
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.


تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 45
  • بازدید کلی : 301